پیشینه زعفران

بروزرسانی مهر 29, 1403

ثبت کننده کارشناس پژوهش

تعداد بازدید 114

در مورد منشأ زعفران توافق چندانی وجود ندارد؛ با این حال، ایران به‌عنوان یکی از محل‌های منشأ این گیاه معرفی شده است. شواهد تاریخی کمیاب و پراکنده‌ای درباره کشت و استفاده از زعفران وجود دارد.
در متون بازمانده از زبان‌های باستانی ایرانی، یعنی اوستایی و فارسی باستان که دوره رواج آن‌ها تا پایان عصر هخامنشیان (۳۳۰ قبل از میلاد – 330 BC) در نظر گرفته می‌شود، به این گیاه اشاره‌ای نشده است.

اما در دیگر متون از شاخه‌های دیگر قوم هندو-ایرانی (Indo-Iranian)، یعنی هندیان، در تقریباً همان زمان، شواهد بسیار کمی در مورد این گیاه وجود دارد.

همچنین در متون ودیک سانسکریت (Vedic Sanskrit)، یک ترکیب به‌عنوان جامه زعفرانی (saffron garment) ترجمه شده است (مک‌دانل و کیث ((Macdonell and Keith, 1912:163).

علاوه بر این، آیسخولوس (Aeschylus)، نمایشنامه‌نویس یونانی، به صندل‌های زعفرانی داریوش هخامنشی هنگام توصیف روح او در نمایشی به نام «ایرانیان» اشاره کرده است (کولارد (Collard, 2008:20).
منابع چینی باستانی، زعفران را علاوه بر کشمیر (Kashmir) به ایران در دوره ساسانی (Sassanian period) نیز نسبت می‌دهند.

یکی از این منابع (Couˇ su) محصول «یوکین» (Yu¨-kin) را به‌عنوان یکی از محصولات کشور «پارس» معرفی کرده که توسط «سویی سو» (Sui su) نیز گزارش شده است.

در واقع، زعفران (Crocus)، که توسط ایرانیان کاشته شده، به‌عنوان گیاهی که به‌صورت خودرو وجود داشته، برای مدت طولانی شناخته شده است (لافِر، ((Laufer, 1919:312).
برخی از پژوهشگران معتقدند زعفران هرگز در هندکاشته نشده و احتمالاً از ایران به کشمیر وارد شده است.

در منابع سانسکریت (Sanskrit)، زعفران با نام‌های «کشمیر» (Kasmira) و «کومکوم» (Kumkuma) نام‌گذاری شده است، که اولین نام نشان‌دهنده ورود این گیاه به سایر مناطق هند از کشمیر و دیگری مربوط به نام «کرکم» است که حداقل ورود آن به هند از ایران را نشان می‌دهد (سنسارما،Sensarma, 1992:210 ). اما سومین نام سانسکریت برای زعفران «واهلیکا» (Vāhlīka) است (سنسارما، Sensarma, 1992:422)، به‌معنای «بلخی، آمده از بلخ»، که به معنای «پهلوی» (Pahlava) یا «بخشی» است (لافِر، (Laufer, 1916:459.
در متون تبتی (Tibetan)، به سه نوع زعفران (برای استفاده‌های پزشکی) که براساس منشأ آن‌ها نام‌گذاری شده‌اند اشاره شده است: اولی «کشمیر» (Kāsmira)، که از کشمیر آمده، دومی «واهلیکا» (Vāhlīka)، بلخی از بلخ، و سومی «پاراسیکا» (Pārasīka)، پارسی آمده از پارس (Pars) (داش (Dash, 1976:62-63).

 

منابع:

Collard, C. (2008). Aeschylus: Persians and Other Plays. Oxford University Press.Dash, V. B. (1976). Saffron in Ayurveda and Tibetan medicine. The Tibet Journal, 1(2), 59-66.
Dehkhoda, A.A. (2001). Loghatnameh. Dehkhoda Dictionary Institution, Tehran (in Persian).
Farahvashi, B. (2011). Pahlavi-Persian Dictionary. University of Tehran Press, Tehran.
Kronfeld, E. M., Petrak, U., & Hanausek, T. F. (1892). Geschichte des Safrans (Crocus sativus L. var. culta autumnalis) und seiner Cultur in Europa. Perles.
Koocheki, A., & Khajeh-Hosseini, M. (Eds.). (2019). Saffron: science, technology and health. Woodhead Publishing Limited.
Laufer, B. (1919). Sino-Iranica, Chinese contributions to the history of civilization in ancient Iran.
Macdonell, A.A., Keith, A.B. (1912). Vedic Index of Names and Subjects, vol. 1. Motilal Banarsidass Publisher, London
Sensarma, P. (1992). Plant names–Sanskrit and Latin. Ancient Science of Life, 12(1 & 2), 201-220.

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *